کانه...!
سلام!
رفته بودیم فرودگاه پیشواز دوتا زائر،از مکه می اومدن!عروس داماد بودن مارو هم طبق معمول جو گرفت و با برو بچز راهی شدیم.
هوای بیرون خیلی گرم بود پناه اوردیم به سالن انتظار فرودگاه،قرار بود ساعت نه شب برسن!
وارد سالن که شدیم باد خنک همراه با بوی لوازم ارایش و عطر ادکلن شدید تو صورتمون خورد! بویی که میومد انقدر تند بود که ادم ترجیح میداد تو گرما بشینه و اون بو رو تحمل نکنه!
خلاصه هر طوری بود رفتیم تو! همهمه ی عجیبی بود،اولین چیزی که توجه ادم رو جلب میکرد بادکنکهایی بود که دست بچه ها بود یک عالمه بادکنک از این قد بلنداااااا رنگ و وارنگ.هر چند دقیقه یکبار هم یکی از بادکنکها میترکید.احساس میکردیم تو میدون مین هستیم(البته اگه دوباره بدبرداشت نمیشه و نمیگن توهین کردی!!!)
ایرانی ها ما شالله استعداد کشف راههای پول در اوردنشون حرف نداره!حالا چطور در اوردنش زیاد مهم نیست!اقای بادکنک فروش به ازای هر بچه ی نیم متری پنج تا بادکنک دومتری فروخت!!!
ادمهایی که اونجا بودن اکثرا به همه چیز میخوردن الا به کسی که اومده پیشواز زیارت کننده ی خونه ی خدا!!!با چه سر و وضعی اومده بودن یا خـــــــدا!!!
با دیدنشون از تعجب چشمامون چهارتا شده بود،شایدم بیشتر
خانومها با چه ارایشهایی بودن!اقایون رو هم که ازشون بگذریم بهتره...!!!هرچند پرهم بی راه نیستش اونجور زیارت رفتنهای بعضیا که یا پولشون حرومه یا اینکه اونهایی که پولشون حلاله یادشون رفته مکه رفتن یکبار واجبه با همون پول چه کارهای خیرتری که نمیشه کرد!اما ما ادمها ترجیح میدیم به جای هرچیزی اسم و رسم داشته باشیم میریم ،خونه ی خدا ولی به تنها چیزی که توجه نداریم خداست!
توی واجبات انگار فقط این جلو نظر میاد که اگه مستطیع شدی باید حج واجب انجام بدی و به گردنت ِ.این که پای خوش گذرونی خودمون در میونه رو هیچ وقت فراموش نمیکنیم و تازه 40-50بار هم تکرارش میکنیم(اخه قدیما فقط این کلاس بود که عروسها مهریه رو با توجه به سال تولدشون تعیین کنن ولی حالا حتی پیر زن پیرمرها هم کلاسشون رو تعداد دفعاتی که مکه رفتن میدونن!!!) ولی به خمس و زکات که واجبه چندان توجه نمیکنیم،چون در ظاهر چیزی نصیب خودمون نمیشه!
خلاصه توی همین فکرا بودم که یک دفعه دیدم ملت جیغ میزنن سوت میکشن ناخود اگاه از ترس بلند شدم وایسادم مونده بودم چه خبر شده.بعدتر متوجه شده ام که زوارها تشریف فرما شدن!!!
یادش به خیر قدیما کسی که از زیارت میومد با صلوات و اسفند به پیشوازش میرفتن اما حالا انگار رفتن استادیوم ،فوتبال تماشا کنن!! انقدر سوت زدن...!
این بین یک خانومی با سرو وضع عجیب از این مانتو یک وری ها که هر تیکه اش یک رنگه از نارنجی و زرد گرفته تا قهوه ای و ابی و صورتی!! یک روسری 20×20 سرش کرده بود و یک عینک خوشکل زده بود با یک کفش پاشنه بلند(از این پاشنه سوزنی ها) !کانه ...!رفته بود بالای یک میز وایساده بود و تماشا میکرد حالا اینکه چطور رفته بود اون بالا خدا میدونه....احتمالا یکی قلاب گرفته بوده براش!!! خلاصه هم کلی لجم گرفته بود هم خنده ام گرفته بود
مردم حیا رو خوردن ابرو رو قورت دادن
با این چیزایی که دیدم یادم رفته بود الان نزدیک یک نصفه شبه و هنوز ما شام نخوردیم البته از شما چه پنهان چمدونها رو که دیدیم یک کمَــــکی جبران گرسنگی شد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.یک سوال داشتم!ببخشید هر کسی رو صندلی چرخ دار بشینه حتما جانبازه؟؟
برداشت بعضیا از پست قبل این بوده....چراش رو نمیدونم!در هر صورت من اینجا از همه ِ جانبازها،صندلی چرخداری ها وتعصبی های دو اتیشه معذرت میخوام و امیدوارم همگی رو خدا شفا بده!البته نیاز تعصبی ها بیشتره!خدا ان شالله تمام مریضهای روحی و جسمی رو شفا بده،ان شاء الله
2.گر طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست....نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
3.مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه...!
4.بدون عکس و شکلک وبلاگ نویسی صفا نداره انگار!نمیدونم مشکل چیه نمیتونم عکس بذارم
5.دعام کنید،یا خودش.